برای بار اخر بگذار دستانت را بگیرم .....بگذار صدایت تمام وجودم را فرا بگیرد .....برای اخرین بار به من بگو دوستت دارم حتی اگر شده دروغ بگو...

بگذار من ((یا علیه)) پایان قصه را بگویم ...

 فقط بدون از همین الان تا اخرین لحظه عمرم هر لحظه،هرثانیه،هردقیقه و.....

اما بدون تا برگشتنت من زنده نخواهم بود البته اگر برگردی در کار باشد.....

این شبها دیگر دستانت را ندارم

این شبها دیگر تو را ندارم

این شبها دیگر .......

اما من دیگر به نبودنت عادت کردم

دیگر به جای خالیه تو عادت کردم

دیگر به دستان سردم عادت کردم

چرا ؟

جرا باید رفتن را به تو ترجیع دهم ؟!

اما این منم که بی تو ماندم تنها

تو ،تو همیشه خوبی تو همیشه ......

این منم که بی تو حتی از تنهایی هم شکایت دارم آری رفتی آری بی خداحافظی رفتی و من ...

امشب دوباره دستانت را ندارم .....

دلم می خواست سقف معبد هستی فرو می ریخت پلیدی ها وزشتی ها به زیر خاک می ماندند ، بهاری جاودان آغوش وا می کرد جهان در موجی از زیبایی و خوبی شنا می کرد . . .!!!!!؟؟؟؟

عشق من تو باش ، نه برای اینکه در این دنیای بزرگ تنها نباشم ، تو باش تا در دنیای بزرگ تنهای ام تنهاترین باشی؟؟!!!

عاشق تر از همه ما موش کوری است که زیبایی جفتش را چشم بسته باور دارد !!!!!